تماشای اثری با تهیه کنندگی و کارگردانی، سازنده سه گانه ی اخراجی ناخودآگاه هر بیننده ای را آماده می کند تا با پیام ها و محتواهای خاص و قابل پیش بینی مواجه شود. رسوایی چهارمین اثر بلند سینمایی مسعود ده نمکی این بار نه در فضای جبهه و نه در گیر و دار منازعات سیاسی سیر می کرد. عنوان بندی فیلم که اذان معروف موذن زاده ی اردبیلی هم راه با عکس های مختلف از مکان های مذهبی را شامل می شد، بیش از هرچیز این ذهنیت را پدید آورد که داستان باید بر محور مذهب و اندرزهای دینی استوار باشد. با اتمام عنوان بندی و نقش بستن نام فیلم در کنار یک کفش زنانه ی پاشنه بلند قرمز رنگ، دست فیلم رو شد؛ زنی نه چندان مالوف با آموزه های دینی و ماجرای تعامل اش با دیگر بخش های جامعه.
سکانس ابتدایی فیلم با دیالوگ های افسانه (با بازی النازشاکردوست)، لحن خیابانی و تکیه کلام های خاصش و به ویژه جمله هایش مبنی بر آن که خدا آن ها را فراموش کرده تلاش دارد تا دختری را نشان دهد که می توانیم از واژه ی خیابانی برای توصیفش استفاده کنیم. هرچند فقر مفرط و دریافت حکم تخلیه سریع به بیننده علت روی آوردن دختر به آن چه فیلم "تلکه کردن مردان" می نامد را روشن می کند.
اما شروع، ناامید کننده تر از آن بود که انتظار می رفت. پا گذاشتن دختر در بارازچه ی محله – که به شدت یادآور فیلم فارسی های پیش از انقلاب بود – و استفاده از آهنگ نون و دلقک با صدای محمد اصفهانی و میکس تصاویری از نگاه های هیز مردانه با نمادهای فقر شهری و اختلاف طبقاتی، محور اصلی فیلم را به بیننده القا کرد و درون مایه ی فقر به عنوان تم اصلی معرفی شد.
یکی از انتقادا
جهت خواندن ادامه این مطلب روی لینک دانلود پایین کلیک کنید
دختری در بچگی مورد اذیت و آزار قرار میگیرد و به حدی از این اتفاق دچار وحشت و ترس می شود که حتی در بزرگسالی نیز این ترس و خاطره بد در ذهنش باقی می ماند. حالا شیرین که دختر بزرگی شده و دوبار هم تا آستانه ازدواج رفته، فاجعه ای به بار می آورد که ریشه در ترس او در اتفاقات دوران کودکی اش دارد و...
کارگردان :
پوران درخشنده : وی متولد ۷ فروردین ۱۳۳۰در کرمانشاه می باشد. درخشنده در سال 1354 در سازمان صدا و سیما مشغول به کار شد و سالها در این سازمان فعالیت کرد. وی در این مدت آثار مستند زیادی را تهیه و تولید کرد اما اولین ساخته بلند سینمایی اش به نام « رابطه » را در سال 1364 روانه سینما کرد و نام خود را به عنوان اولین فیلمساز زن ایرانِ پس از انقلاب مطرح کرد. فیل
جهت خواندن ادامه این مطلب روی لینک دانلود پایین کلیک کنید
بنیاد علاءالدین:«فیلم مستند و تاریخی "شوآ" ساختۀ نویسنده و روشنفکر معروف فرانسوی کلودلانزمن از طریق شبکه های تلویزیونی ماهواره ای ایرانی و با زیرنویس فارسی به سوی ایران پخش می شود. فیلم "شوآ" روایتی است در ٩ برنامۀ یک ساعته دربارۀ قتل عام شش میلیون یهودی اروپایی به دست آلمان نازی که بیش از سیسال پیش تهیه و تاکنون به دست کم بیست زبان ترجمه و در سرتاسر جهان عرضه و پخش شده است. ترجمۀ جدید این فیلم به زبان های عربی، فارسی و ترکی اقدام جدیدی است که توسط "طرح علاءالدین" صورت گرفته و با پشتیبانی"یونسکو" به طور همزمان در ایران، افغانستان، ترکیه و کشورهای عربی منطقه عرضه می شود. "طرح علاءالدین" کتابخانۀ اینترنتی است به زبان های فارسی وعربی که در آن برای اولین بار اسناد تاریخی مربوط به قتل عام یهودیان درجریان جنگ دوم جهانی به طور رایگان در اختیار علاقمندان قرار می گیرد وهدفش ترغیب گفتگو میان فرهنگ ها و ادیان و از جمله میان مسلمانان ویهودیان است. کلود لانزمن، سازندۀ فیلم در مصاحبه با آسوشیتدپرس گفته است: "درست است که "شوآ" اتفاقی است که برای یهودیان افتاده، اما، می توانگفت اتفاقی است که در عین حال برای بشریت رخ داده است." لانزمن در ادامه افزوده است : "من از دیدن فیلم های ایرانی گاه اشک از چشمانم سرازیر میشود، دلیلی نمی بینم که بینندۀ ایرانی نیز از دیدن فیلم "شوآ" متاثرنشود." فیلم "شوآ" برای اولین بار در سال ١٩٨٥ به نمایش درآمد و ساختن آن١١ سال به درازا کشید. "شوآ" مستندی تاریخی، شاهکاری هنری و منحصر بفرداست که بر اساس شهادت نجات یافتگان اردوگاههای آلمان فاشیست و برخی ازنگهبانان و مسئولان این اردوگاهها ساخته شده است. "شوآ" روایت رنج وصف ناپذیر مردمی است که رنج ها و محنت های دیگر ملت های روی زمین را یادآورمی شود و نوعی حس همبستگی، نوعدوستی و اتحاد را میان همۀ مظلومان....
Thief روزگاری را روایت میکند که سایهها در سیاهیِ شهر محو شدهاند...
سری Thief را بسیاری از طرفداران مخفیکاری میشناسند. نخستین بار در سال 1998 بر روی پلتفورم PC منتشر شد و پس از موفقیتهای گوناگون، دو نسخهی دیگر از آن در سالهای 2000 و 2004 روانهی بازار شد. تا اینکه شمارهی چهارم در سال 2009 به صورت غیررسمی معرفی شد و تاکنون وقت بسیاری را به مراحل
یکی از نکات جالب توجه درباره جیسون استاتم ( بازیگر نقش اصلی این فیلم ) این است که علاوه بر اینکه سالهاست به عنوان یک بازیگر اکشن پذیرفته شده و خودش هم بدش نمی آید در این قالب باقی بماند، پوستر فیلمهایش هم در این چند سال اخیر به شدت یکنواخت شده و به شدت فریاد می زند که قرار است با چه فیلمی روبرو شویم
! پوستر فیلمهایی که استاتم در آنها ایفای نقش کرده معمولاً به این صورت است که او خودش در مرکز تصویر قرار می گیرد و با اسلحه یا هر چیز دیگر از تماشاگرش طلبکار است ! ( البته فیلم « به درد نخورها » از این قاعده مستثنی هست ). « ایمن / Safe » جدیدترین فیلم جیسون استاتم هست که به مانند سُنت چند سال اخیر ، یکسره روندی اکشن وار را طی می کند و پوستر آشنایی هم برایش در نظر گرفته اند که قبل از تماشای فیلم همه چیز را لو می دهد! لوک رایت ( جیسون استاتم ) یک مبارز سابق هنرهای رزمی مختلط است که خانواده اش توسط اعضای مافیای روسیه به صورت دلخراشی به قتل رسیده. لوک که با از دست دادن خانواده اش زندگی برایش نافهوم شده، حالا بی هدف در خیابان های نیویورک پرسه می زند و هیچکس هم سراغی از او نمی گیرد. اما در یکی از همین روزها او با دختری 12 ساله که به شدت از چندین نفر گنگستر ترسیده برخورد می کند. ظاهراً این گنگسترها قصد دارند تا این دختر را بربایند و برای هدف نامعلومی از او استفاده کنند اما لوک وارد معرکه می شود و موفق می شود تا این مزدورها را از محوطه دور کند. وی بعد از مدتی صحبت با دختربچه متوجه می شود که او در اصل یک نابغه ریاضی است که کدهای بسیار سری را در ذهن خود نگه داشته و به همین جهت مافیای روسیه و تعدای از اعضای فاسد پلیس
ساشا بارون کوهن یکی از کمدین های شناخته شده یک دهه ی اخیر به حساب می آید اما فیلمی که منجر به شهرت جهانی او شد، « بورات / Borat » بود که در سال 2006 روانه سینماها شد. بورات درباره خبرنگاری از کشور
قزاقستان بود که بعد از ورود به آمریکا بطور اتفاقی عاشق پاملا اندرسون(!) می شد و برای بدست آوردنش دست به کارهای خطرناکی می زد. « بورات » علی رغم اینکه فیلم توهین آمیزی بود و اعتراضات زیادی را هم سبب شد اما در نهایت توانست به فروش خوبی دست پیدا کند و منتقدان هم از آن راضی بودند. پس از « بورات » ، بارون کوهن سراغ خلق شخصیتی دیگری به نام " برونو " رفت که اینبار چندان موفق نبود. برونو در مقایسه با بورات شخصیت به مراتب ضعیف تری ( از لحاظ کمدی ) بود
و نتوانست موفقیت در خور توجهی را هم برای بارون کوهن به همراه داشته باشد. « دیکتاتور/ The Dictator » جدیدترین فیلم ساشا بارون کوهن است که اینبار هم به پیروی از رویه کاری معمول اش ، درباره شخصیتی کوته فکر است که در مواجه با واقعیت دچار تغییراتی در وجودش می شود.
ساشا بارون کوهن در فیلم « دیکتاتور » در نقش علاالدین ظاهر شده است. علاالدین دیکتاتور کشوری خیالی به نام ودیعه است که مختصات جغرافیای مشخصی هم ندارد. ( فقط می دانیم نزدیک به سودان است! ) این دیکتاتور در کشور خودش هر تفکر مخالفی را سرنگون می کند و اجازه تفکر غیر از آن چیزی که خودش قبول دارد را به هیچ فردی نمی دهد! وی همچنین به دنبال گسترش سلاح های هسته ای است که وضعیت ناخوشایندی
کمپانی مارول و داستان قهرمان های رنگارنگش سالهاست که میهمان خانه های مردم هست بطوریکه تقریباً امکان ندارد کسی را در جهان بیابید که نامی از قهرمان های
این کمپانی نشنیده باشد. این قهرمان ها با دلاوری ها و قدرت هایی که در
کتابهایشان از آنها نام برده شده، می توانند هر دشمنی را از پای درآورند و جهان را از شر بدی ها خلاص کنند. به اعتقاد بسیاری از
کارشناسان و صاحبان قلم، به دلیل آنکه تاریخ کشور آمریکا فاقد قهرمان واقعی بوده ( کسی که بتوان او را قهرمان ملی توصیف کرد) ، تصمیم بر این گرفته شد تا چنین قهرمان تخیلی به مردم معرفی شوند و چنان بر روی آنها تبلیغ شود تا روزی تبدیل به یکی از اجزای لاینفک زندگی مردم آمریکا شود که باید گفت در این راه کاملاً هم موفق بوده اند. امروز بعد از گذشت بیش از نیم قرن از پیدایش این قهرمان ها شاهد هستیم که فرهنگ قهرمان پروری به خوبی در جامعه آمریکا نهادینه شده و بیشتر مردم این کشور کماکان علاقه مند هستند تا شنل بر تن کنند و به نجات دنیا بشتابند!
اما در دهه ی نخست قرن بیست و یکم بود که شاهد ورود پر قدرت قهرمانان کتابهای کمیک مصور بر پرده سینماها بودیم. مرد عنکبوتی، سوپرمن و بتمن از جمله شخصیت هایی بودند که ورودشان بر پرده سینماها موفقیت آمیز بود و تهیه کنندگان هم با سود فراوانی که از فروش این فیلمها بدست آورده بودند، با مارول به مذاکره پرداختند تا بتوانند امتیاز شخصیت های دیگر این کمپانی را برای تبدیل به نسخه سینمایی خریداری کنند. اما بین یکی از مهمترین شخصیت هایی که گمانه زنی ها درباره محبوبیت آن هر روز بیشتر می شد، تونی استارک یا همان مرد آهنی بود. این شخصیت از آن جهت که نسبت به اَبَر قهرمانان دیگر ، اندکی ناشناخته تر بود ( مخصوصاً برای مردم دیگر نقاط جهان)، مارول مردد بود تا امتیاز ساخت فیلم از روی این شخصیت را صادر کند اما در نهایت با مذاکرات فراوانی که انجام شد بالاخره مارول کوتاه آمد و فیلم « مرد آهنی/ Iron Man » ساخته و روانه سینماها شد و استقبال بسیار خوبی هم از آن بعمل آمد. این استقبال خوب سبب شد تا تهیه کنندگان به این فکر بیفتند که گروه " انتقام جویان " که شامل تعدادی از قهرمانان می شود را با هم در یک فیلم گرد هم آورند. اما این پیشنهاد با مخالفت مارول مواجه شد چراکه آنها معتقد بودند به جز مرد آهنی و هالک ، دیگر قهرمان ها هنوز برای مخاطبان سینما به درستی معرفی نشده و بهتر هست که ابتدا برای هرکدام از آنها فیلمی جداگانه ساخته شود و بعد از آشنا شدن تماشاگران با آنها و همچنین بازخورد فیلمهایشان، این گروه را در یک فیلم دور یکدیگر جمع کرد و همینطور هم شد. در سالهای گذشته و به فاصله کوتاهی از یکدیگر ، شخصیت هایی نظیر کاپیتان آمریکاو ثور به سرعت وارد سینماها شده و صاحب فیلمی اختصاصی برای خود شدند؛ در این بین قهرمانان کوچکتری نظیر " بیوه سیاه پوش " هم در قسمت دوم « مرد آهنی » به اختصار معرفی شد تا ذهنیت تماشاگر برای تماشای فیلم « انتقام جویان/ The Avengers » کاملاً آماده شود.حالا بعد از گذشت 7 سال از اولین
قسمت دوم فیلم « برف مرده » درباره زامبی های نازی را خواهد ساخت
تامی ویرکولا کارگردان نروژی بعد از اقامتی موقتی در هالیوود و فیلمبرداری آخرین فیلمش "هانسل و گرتل: شکارچی ساحره ها" حال برای پروژه بعدیاش برنامه ريزي مي كند.
فیلم جدید او با عنوان "برف مرده: قرمز در مقابل مرده" دنباله فیلم زامبیاش از دوران نازیها با عنوان "برف مرده" در سال 2009 است و تا امروز مارتین استار، اینگرید هاس و جاسلین دبوئر برای بازی در این فیلم قرارداد امضا کردهاند.
فیلم اول "برف مرده" داستانی با مایههای کمدی درباره گروهی از دانشجویان در حال گذراندن تعطیلاتشان بود که بعد از پیدا کردن گنجینه ای از زمان جنگ جهانی دوم با خشم زامبیهای حکومت رایش که هنوز هم از آن محافظت می کردند، مواجه می شوند.
قسمت دوم در ابتدا با عنوان "جنگ مردگان" شروع به کار کرده بود اما به خاطر وجود فیلمی دانمارکی با همین عنوان، اسمش را عوض کرد. ماجرای فیلم جدید در ادامه فیلم اول است و در آن تنها بازمانده گروه دانشجویان با یک زامبی کش آمریکایی حرفهای همکار میشود تا از لشکر زامبیها انتقام بگیرد.
می توان به راحتی تصور کرد که مارتین استار بخشی از این تیم زامبی کش است چون او تا کنون در فیلمهایی مانند "سوپربد"، "باردار" و "سرزمین ماجراجویی" بازی کرده و اخیرا هم در فیلم "این پایان است" بازی کرده است. او همچنین در فیلم جدید زک برف با عنوان "ای کاش اینجا بودم" نیز نقش آفرینی کرده است. اینگرید هاس نیز در فیلم "اسکات پیلگریم" بازی کرده بود و جاسلین دبوئر تازه کار نیز پیش زمینهای در فیلم های کوتاه کمدی دارد.
فیلمبرداری شروع شده و فیلم "برف: قرمز در مقابل مرده" در دو نسخه انگلیسی و نروژی اکران می شود. تاریخ اکران فیلم هنوز دقیقا اعلام نشده اما در سال آینده خواهد بود.
بوتیک: بازی اش در بوتیک خوب بود و می توانست بهتر هم باشد نقشش کوتاه بود ولی تاثیر گذار بود
اما در فیلم بوتیک دیده نشد
روز سوم: بازی اش بسیار عالی و خوب بود و حامد بهداد هم خودش می گوید بهترین آثار سینمایی ام روز سوم است
بازی اش در روز سوم بسیار متفاوت و خیلی فرق دارد با بقیه نقش هایش
برای این فیلم باید سیمرغ بلورین را به حامد بهداد می دادن چون حقش بود . معمولا در جشنواره فیلم فجر اصلا خوب داوری نمی کنند و همیشه حق حامد بهداد را خوردن
Download New Music Arash Rostami Khodamo Gom Mikonam
ترانه سرا: آرش رستمی | ملودی: بهنام صفوی | تنظیم: بهروز علیاری
آلبوم جدید یک دقیقه سکوت آرش رستمی منتشر شده
سری « گرگ و میش » احتیاجی به مقدمه چینی ندارند اما خیلی خلاصه وار عرض می کنم که این سری از فیلمها برگرفته از کتابی به قلم استفانی میر می باشند که تا به امروز 4 قسمت از از آن منتشر شده و « سپیده دم – قسمت دوم » پنجمین و آخرین قسمت از این داستان می باشد. قسمت اول و دوم « گرگ و میش » اثری قابل تحمل بود که به واسطه حضور بازیگران نوجوان و ادغام روابط گرگینه ها و خون آشامها که در آن دوران نسبتاً تازگی داشت، توانست موفقیت های قابل قبولی بدست بیاورد و خود را به عنوان یک فیلم تین ایجری – خون آشامی محبوب مطرح کند. قسمت سوم این فیلم فرصت مناسبی بود تا این داستان برای همیشه به فراموشی سپرده شود چراکه این داستان واقعاً کشش لازم را برای پرداخت بیشتر در عالم سینما نداشت و به عبارتی دیگر، « گرگ و میش » در قسمت سوم می بایستی برای همیشه به بایگانی سینما سپرده می شد تا در سالهای بعد بتوان به نیکی از آن یاد کرد. اما تهیه کنندگان اصلاً و ابداً توجهی به نزول کیفیت فیلم نداشتند و با اعتماد به نفس کامل، قسمت چهارم را هم با نام « سپیده دم – قسمت اول » روانه سینماها کردند و ما تازه متوجه شدیم که نه تنها قرار نیست این فاجعه در قسمت چهارم هم به پایان برسد، بلکه متاسفانه قرار هست ما قسمت آخر را در قالب دو فیلم مجزا تحمل کنیم ( این تصمیم یک کپی بی نقص از قسمت آخر « هری پاتر » بود که در دو قسمت ارائه شده بود ). قسمت چهارم از منظر سینمایی یک شکست کامل هنری بود که تنها برای کشیدن پول از جیب مخاطبین نوجوان، روانه سینماها شده بود و حالا قسمت پنجم اکران شده و به نظر می رسد که قرار هست برای همیشه از شر تماشای این داستان بی سر و ته ، راحت شویم!
در قسمت قبل مشاهده کردیم که خانم بلا ( کریستین استیوارت ) با ازدواج با جناب ادوارد ( رابرت پاتینسون ) به یک ماه عسل هیجان انگیز رفتند و در همان سفر هم به مقام خون آشامی نائل شدند. در « سپیده دم – قسمت دوم » ، بلا و ادوارد در کنار هم به خوبی و خوشی در حال گذران زندگی خون اشامی شان هستند و یک دختر زیبا به نام رنزمی ( مکنزی فوی ) هم ثمره این ازدواجشان است. اما همانطور که می دانید، قرار نیست این زندگی آرام و بی دردسر ادامه داشته باشد و اینبار ارینا ( مگی گریس ) باعث درگیری می شود. ارین به این نتیجه می رسد که رنزمی می تواند یک تهدید اساسی برای جامعه ولتوری ها باشد و به عبارتی دیگر، به راحتی می تواند توازن قدرت را برای همیشه تغییر دهد. به همین جهت ولتوری ها برای مقابله با ادوارد و بلا و کولنز ها ، تمام قوای خود را بکار میگیرند و از هر نژاد و قومی که می شناسند درخواست کمک می کنند تا اجازه ندهند این دختر بچه توازن قدرت را برهم بزند و...
جهت توضیحات بیشتر بروی دانلود در زیر برچسب کلیک کنید تا به صفحه ای ادامه مطلب..بروید
کارتون باب اسفنجي (Sponge Bob) کارتون زيبا و دلنشيني که از شبکه اول صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در خلال برنامه هاي عمو پورنگ پخش ميشد… اين کارتون که در سراسر دنيا براي خودش اسم و رسمي بپا کرده به خوبي از نماد ها استفاده کرده بدون اين کسي متوجه شود…اما يادتان باشد در رسانه ها هر فيلم يا کارتون يا هر چيزي که به مخاطب زيادي برسد (در جهان) بدون شک تحت کنترل فراماسون ها است…کارتون باب اسفنجي هم از اين قاعده مستثني نيست و دستگاه فراماسونري براي اين کارتون هم از جهت نمادگرايي کم نگذاشته است
تعدادي از عکس ها از مشاهدات بنده و تعدادي از عکس ها از ارسالي هاي دوستان است…با هم به نمادهاي موجود در اين کارتون ميپردازيم…
گاهي به دلايل موفقيت «دودكش» و نكتهاي كه مورد غفلت واقع شده است زولبياي شيرين «دودكش» ميتوانست جاي قهوه تلخ «مادرانه» را در سفره افطار بگيرد گروه فرهنگي: طولاني شدن روزهاي روزهداري در تابستان و زمان كمي كه بعد از افطار تا نيمه شب باقي ميماند باعث شده است كه فقط سه شبكه تلويزيوني براي اين ماه مبارك سريال مناسبتي روي آنتن ببرند. اما تغيير ساعت افطار اگر در تعداد سريالها تاثير بگذارد، بعيد است سهمش در ميزان ديده شدن سريالها تغييري كند. به گزارش رجانيوز، در واقع موعد افطار هر ساعتي كه باشد، مجموعه پخش شده بعد از آن بيشترين اقبال را براي ديده شدن دارد. دليل اين امر هم واضح و مشخص است. جمع بودن خانواده دور سفره افطار و غالبا روشن بودن تلويزيون براي شنيدن بانگ اذان يكي از اين دلايل است. اهميت اين موضوع بدان حد است كه سال گذشته شايع شده بود مديران رسانه ملي تعمداً زمان پخش يكي از سريالهاي ضعيف ولي پرخرج خود را انداخته بودند به نزديكيهاي نيمه شب تا كمتر ديده شود و كمتر مورد نقد قرار بگيرد. غرض از گفتن اين مقدمه آن بود كه متوجه باشيم وقتي يكي از سريالهاي ماه رمضان علي رغم بيبهرهبودن از امتياز پخش در هنگام افطار ميتواند نزد مخاطبان مقبول بيفتد و نظر آنها را جلب كند، حتماً راه سختتري را پشت سر گذاشته است. مجموعه تلويزيوني «دودكش» از اين مسير عبور كرده است. اين مجموعه علي رغم اينكه ساعاتي بعد از موعد افطار پخش ميشود ولي توانسته است به دل مخاطبان بنشيند و خلاف رقيب افطاري خود كه با قصه تلخ و غير واقعياش شيريني خرما و زولبيا را خنثي ميكرد، ذائقه مردم را شيرين كند. اما دليل موفقيت دودكش چيست؟ آيا صرف طنز بودن آن است كه اگر اينچنين بود «خروس» هم بايد خوش ميدرخشيد؟ دودكش را ميتوان در دسته سريالهايي چون «پايتخت» قرار داد. پايتخت هم فقط بخاطر درونمايه طنزش به موفقيت دست پيد